نزدیک میکنه این رو من خودم هم دیدم حرف میزنی سر و صدا کم تحرک کم دنیای دیگری وقت تو زندان من که این بودن از قرار معلوم هم این ماجرا خیلی وقتها مکالمه در مورد پرونده دریاچه بود معلوم است خوشش نمیاد اجازه میداد طولانی تلفن خونه دوست دخترش را وقتی تا ۳ و ۴ صبح نیز داشت که حرف بزنه تلفنی بعد تلفن که تمام میشد میشه باهاش به حرف و سخن در مورد خدا درباره عشق زندگی تو طلوع صبح حرف میزنم که گردم داشتیم از این حرکت و به حرف می آورد آدمارو بعد خودش ساکت مینشست ببینه که چی دارن بگن یه وکیل جوان بیان داشت این است که بهش میگفت یا حرف نزن شما با این ولی پسر گوش نداد رسمی این پرونده نبود حتی باباش هستی من پرسیده بود گیرم واسه پرونده واسه پسرم یا نه گفت بود که نمکی نمیخواهیم اتهام قتل نداره تو این پرونده به کی می خواد چی کار است سرعت خودش خبردار شده بود شستش که سوءظن هسته القاعده ارتباط چند هفته بعد از اینکه رفته از زندان به گفته بود غافلگیر شد ناراحت شد از این رو شنید سعی کردم بالاخره کمکشون کنم اینا ولی به هر حال انقدر از معاشرت سیمز لذت می برد که گفتگوهای شبانه شان را متوقف نکرد کماکان البته ادعا میکرد که هیچ ربطی به این قتلها نداره ولی سیمونز منتظر بود همچنان کمین نشسته بود با برق این زندانی و حرف میزد خارج از ساعت کارش می آمد زندان که باهاش حرف بزنه انقدر رفت و آمد رفت و آمد تا اینکه بالاخره صبرش نتیجه داد یک زندانی بهش گفت که در مورد کشتن نوجوانان نشسته جای لاک زده که ثابت کنه گفت که مثلاً اسفنج گفته که کنسرو با بند کفش بسته بودن درب های ریلی را با لباس زیر نه بسته بودند این آن گفت که بحث اشاره کرده که گیلبرت میندازن دست داشته که این کار اینورت کسی که در این پرونده دیگری که اسپانسر داشت شریک جرم شده بود اونجا بعد از این اولی کمکم زندانی های دیگری هم آمدند جلو و شروع کردم گفتند که اس ام اس برای همه حرفهایی زده که میگفت من عضو فرقه شیطان پرستی ام گفته که به من پول دادند که این نوجوان را بکشم ولی بچه های اشتباهی رو زدم گفتند که گفته که خارجی مثل داکی پول داد همه اینا رو بکشم لاکی که اسم مستعار این بود که به من ایستاده بودند میگفتند لاکی به خاطر اینکه یه دختری بهش بی احترامی کرده سه روز دیگه چیزهای خوبی داره جمع میکنه از این شاه دایی که خود می دهد میگن که اسان است با ما صحبت کرده رفت سراغ دادستان جدیدی که مشغول کار شده بود ناحیه شوند به نام آقای فیضی گفته شد آقا اینجا رو اونطور که من دارمی همچنین اطلاعات جمع می کنم و به نظر میرسد که پرونده میتونی به سرانجام بر سه نوع لیزر جوان بود جوان ۳۱ ساله بود تازه آمده بود شده بود دادستان خود میخواست نشون بده آدم مذهبی حقوقدان سرسخت آدم پر جذبه اولین محاکمه قرار بود انجام داد به عنوان دادستان محاکمه همین اساس بود من تو واسه من هیچکی پرونده پرونده آزار جنسی شروع کرد پلیس کمکم اطلاعات را به آقای دادستان هم دادن ایران در جریان گذاشتن از اولین اسپاسم انقدر عادت کرده بود به حرف زدن با سیموس که گاه تا خونشونم زنگ میزنم از خواب بیدارش می کرد باهاش حرف بزنه بعد از هر تماس تلفنی طولانی با دوست دخترش آشفته می شدند اینکه قدم زدن گریه های عصبی میکردند و لوث می شود به شدت و امید می شد می گفت که میخواد برم کنه بره بعد سیمونز میآمد میآمد میشه از کنارش باهاش حرف میزنم میگه هرچی تو دلته بریز بیرون آخرشم که با دوست دخترش به هم زد و دختر ولش کرد و رفت انقدر عاشق شد که آرامش بهترین آرامبخش غریبه شدن تهران زندان همون شب برگشت
منبع علی بندری
درباره این سایت